واگرایی یا نوسان غلط در RSI
واگرایی هنگامی ایجاد می شود که روند یک قیمت با روند اندیکاتور ها هماهنگی نداشته و مشابه هم نباشند. اندیکاتورهایی که معمولا در آنالیز واگرایی بکار می روند عبارتند از Stochastic ،CCI ،RSI و .MACD
آنالیز واگرایی کمک می کند که تغییرات در آستانه وقوع را مشخص بکنیم. تغییر روند با ناتوانی اندیکاتور در تایید حرکت و روند قیمت مشخص می شود. این ناتوانی می تواند به صورت ضعف یا قدرت ذاتی قیمت تفسیرشود که یک تغییر جهت سریع در روند را ایجاد می کند .در مورد واگرایی فرض می شود که اندیکاتور ها همیشه صحیح حرکت می کنند و قیمت مسیر غلطی را نشان می دهد و گمراه کننده هست .
یک مثال معمول در این مورد وقتی است که اندیکاتور قادر به تایید حد بالای قیمت جدید ایجاد شده، توسط ایجاد یک واگرایی یا نوسان غلط در RSI مقدار حد بالای جدید نباشد.
یک مثال
این مثال توسط شکل یک با استفاده ازRSI (14) شرح داده می شود:
(شکل 1 )
زمانی که قیمت یک تاپ واضح و جدید ایجاد کرده، RSI یک تاپ پائین تر ساخته. این مدل از واگرایی منفی به صورت نشانه ای از تضعیف روند تفسیر می شود و به صورت کاهش مختصر و سریعی در قیمت ادامه پیدا می کند. دایره های آبی واگرایی یا نوسان غلط در RSI روی شکل جهت عکس این قضیه را نشان می دهند. در اینجا قیمت یککف قیمت که در ادامه آن یک کف قیمت کمتر ایجاد شده را نشان می دهد. RSI در این نقطه یک الگوی دو کف یا double bottom ایجاد کرده که تضعیف بیشتر قیمت را رد می کند. در نتیجه شکل گیری روند به صورت بازگشتی خواهد بود.
اگر به مثالهای مطرح شده در شکل یک به دقت نگاه کنید متوجه می شوید که قیمت واندیکاتور در بخش اول خلاف جهت همدیگرحرکت کرده اند در حالی که در بخش دوم اندیکاتور به طور واضحی یک الگوی دو کف یا Double Bottom ایجاد کرده.
آیا این مسئله قدرتهای مختلف و گونه های مختلف واگرایی را نشان می دهد؟ پاسخ این سوال قطعا "بله!" هست. طبقه بندی و کلاسه کردن واگراییها ما را در استفاده بهتر و صحیح تر از آنها کمک خواهد کرد.
واگراییهای قوی تر باعث حرکت های قوی تر در قیمت خواهند شد.
کلاسه های زیر شامل مثالهائی هم از واگرایی مثبت و هم از واگرایی منفی می باشند.
واگرایی کلاس A: نوع قوی واگرایی
مثال 1: قیمت یک کف قیمت جدید ایجاد می کند. اندیکاتور یک کف قیمت بالاتر از کف قیمت قبلی ایجاد می کند. (انتظار بالا رفتن قیمت هست)
مثال 2: قیمت یک High جدید می سازد. اندیکاتور یک High پایین تر از High قبلی ایجاد می کند. (انتظار کاهش قیمت هست)
واگرایی کلاس B: واگرایی با قدرت متوسط
مثال 1: قیمت یک الگوی دو کف می سازد، در حالیکه اندیکاتور یک کف قیمت بالاتر از کف قیمت قبلی خود می سازد.(انتظار افزایش قیمت هست)
مثال 2: قیمت یک الگوی دو سقف قیمت می سازد، ، در حالیکه اندیکاتور یک کف قیمت پایین تر از کف قیمت قبلی خود می سازد.(انتظار کاهش قیمت هست)
واگرایی کلاس C: ضعیف ترین نوع واگرایی
مثال 1: قیمت به یک کف قیمت پایین تراز کف قیمت قبلی می رسد، اندیکاتور یک الگوی دوکف تشکیل می دهد. (انتظار افزایش قیمت هست)
مثال 2: قیمت به یک سقف قیمت بالاتر از سقف قیمت قبلی می رسد، قیمت قبلی می رسد ولی اندیکاتور یک ایجاد می کند. ( انتظار کاهش قیمت هست)
بر اساس قدرت، واگرایی های کلاس A باید دقیقا مانیتور شوند در حالی که واگراییهای کلاس C را معمولا می توان نادیده و کم اهمیت در نظر گرفت.
چرا آنالیز واگرایی باید کارا باشد؟
چه تئوری در پس آنالیز واگرایی نهفته است؟ چگونه می توان مطمئن بود که واگرایی بوجود آمده رفتار رندم اندیکاتورها و گول زننده نیست؟ نظریه فاندامنتال واگراییها بر این فرض بنا شده است که اندیکاتورهای تکنیکال رفتار و روانشناسی حرکت بازار را نشان می دهند و بعد از آن قیمت ها در آن سمت حرکت می کنند.
گذشته از همه این حرفها، اندیکاتورها هیچ کاری جز کنار هم قراردادن رفتار قیمت ها وقابل مقایسه کردن آنها انجام نمی دهد.
(شکل 2)
در حالی که قیمت ها نمی توانند هیچ وقت خیلی بالا یا خیلی پائین باشند، اندیکاتورها (حداقل اسیلاتورها) به طور مشخص حد بالا و پائین دارند که مشخص می کنند قیمت ها می توانند حرکت تند و زیادی داشته باشد
این مسئله اشاره به این نکته دارد که حجم حرکت می تواند خیلی خوشبینانه یا خیلی بدبینانه تفسیر شود.
جدید می رسد، کف قیمت وقتی قیمتها به یک بالاتر می سازد، کف قیمت ولی اندیکاتور ها یک فرض می شود که تمایلات سرمایه گذاری تغییر یافته است.
این واگرایی مثبت نشان می دهد که با وجود قیمت پائین جدید، سرمایه گذاران کمتر از قیمت پائین قبلی شوکه شده اند. برگشت مثبت در تمایلات بازار اولین نشانه وجود پتانسیل برای تغییر جهت بازار می باشد.
در سطوح تکنیکال صرف، وقتی اندیکاتوری نتواند High و Low قیمت جدید را تائید کند، صرفا نشانه این است که نوسانات قیمت (دینامیک قیمت) کاهش پیدا می کند.
ممنتم
ممنتم سرعت تغییر قیمت در یک بازه زمانی توسط محاسبه تفاوت قیمت در دونقطه را اندازه می گیرد. برای مثال استاندارد با بازه زمانی 12 روز، قیمت 12 روز گذشته را از قیمت کنونی تفریق می کند. وقتی قیمتها به سرعت 12 روز گذشته افزایش پیدا نمی کند ممنتم شروع به سرازیر شدن و کاهش پیدا کردن می کند. وقتی قیمتها با همان سرعتی که در بازه زمانی تعیین شده حرکت می کردند، حرکت کنند ممنتم به صورت افقی حرکت می کند. بطور ساده اگر قیمتها با قدرت کمتری فازایش پیداکنند، ممنتم محو می شود و شرایطی را بوجود می آورد که احتمال ایجاد واگرایی در هرجای نمودارمی رود. گرچه این ضعف در اندیکاتور ممنتم، این اندیکاتور را در آنالیز واگرایی بی استفاده نخواهد کرد ولی در این شرایط نمی توان به استفاده صرف از این اندیکاتور اکتفاء کرد و وجود اندیکاتور دیگری در کنار این اندیکاتور ضروری می باشد.
شاخص قدرت نسبی (RSI)
اندیکاتور RSI در قیاس با ممنتم، اندیکاتورمتفاوتی است. اگر بخواهیم دقیق تر بگوئیم اندیکاتوری بهترازRSI برای نشان دادن واگرایی وجود ندارد. به این اندیکاتور تابع آنالیز واگرایی نیز می گویند چون قدرت نسبی قیمت ها را قابل مقایسه می سازد.
تفاوت های قابل اندازه گیری در نوسانات قیمت منجر به نتیجه گیری و تخمین در مورد حرکت قیمت خواهد شد. توانائی RSI در اندازه گیری قدرت نسبی قیمت ها از این اندیکاتور برای آنالیز واگرایی یک اندیکاتورایده آل ساخته است. با تمام این وجود ومزایای واضح این اندیکاتور، استفاده صرف ازاین اندیکاتور برای آنالیز واگرایی یک اشتباه محض خواهد بود.
مقایسه ممنتم و RSI
بگذارید قدرت و ضعف نسبی ممنتم وRSI را با توجه به یک مثال روشن کنیم. شکل 2 نشان می دهد که ممنتم ( پنجره میانی) دریک حرکت صعودی قوی به سرعت ایجاد واگرایی می کند. هنگامی که قیمت یک High جدید می سازد ممنتم به تدریج کاهش پیدا می کند ولی از طرف دیگر RSI ( پنجره بالائی) هیچ واگراییی را نشان نمی دهد. در Low قبلی به خاطر تغییر روند یک الگوی دو کف ایجاد شده، ولی حرکت رو به بالای بعدی را بطور صحیح دنبال کرده است.
تنظیمات صحیح
بعد از انتخاب اندیکاتور مناسب، باید پارامتر زمان را تعیین کرد. در اکثر موارد دوره 14 روزه برای RSI و 12 12 روزه برای ممنتم می تواند یک تنظیم صحیح و قابل قبول باشد. مقادیر بیشتر یا کمتر از این بطور قطع ارزش
افزوده ای برای ما نخواهد داشت.
مبانی واگرایی
قبل از شروع به شکار واگراییها مطالبی است که می بایست یادآوری شود. معامله با استفاده از واگرایی به علت طبیعت واضح و قابل درکی که دارد برای خیلی از افراد یک تصور جذاب است. بسیاری از تازه کارها با شور و هیجان نمودارها را چک می کنند تا ببینند چه موقع یک واگرایی اتفاق می افتد. در ابتدا آرزوی دیدن واگرایی در چارت آرزوی بزرگ و دور از دسترسی به نظر می رسد. مهمترین قانون در اینجا این است که اگر در بررسی واگراییی در صحت و سقم آن سوال پیش آمد که آیا واگرایی هست یا نه، به این سوال یک جواب " نه! " بدهید.
واگراییها باید کاملا واضح و متمایز باشند (داد بزنه که واگراییه) اینها تنها نوعی از واگرایی هستند که میتوان به آنها اهمیت داد.
تناسب
قانون بنیادی دوم، به عنوان قانون تناسب تشریح می شود. گرچه واگراییها در اغلب نقاط نمودار دیدهخ می شوند اما نکته مهم افق زمانی، حجم معاملات و اندازه پترن قیمتی است که در هنگام اندازه گیری واگرایی استفاده می شود. واگراییها در High و Low های اصلی نمودار با اهمیت ترین آنها می باشند.
یک واگرایی کافی نیست
اگر در نمودار واگراییی تشخیص داده شد ابتدا سعی کنید که نسبت ریسک و نفع را مشخص کنید. دو راه برای این کار وجود دارد. یک راه گشتن به دنبال واگراییهای مسلسل و پشت سر هم است. و راه دیگر یافتن سطری از واگراییها کهبطور همزمان در اندیکاتورهای مختلف ظاهر می شوند.
واگراییهای مسلسل می توانند زهرآگین و پر خطر باشند گرچه پیدایش آنها با روند های قوی همراه است که اما اغلب منجر به ضد روند ( مقاومت در برابر روند جدید وحرکت برگشتی) می شود که ریسک زیادی در بر دارد.
روشی که ریسک کمی دارد و شدیداً توصیه شده است معامله در زمانی است که واگراییهای همراه هم در اندیکاتورهای مختلف شناسائی و تائید شده. تائید شدن در اینجا به این معنا است که اگر مثلا سه اندیکاتور بکار رفته دو تا از آنها واگرایی را نشان بدهند. ( تصمیم با اکثریت می باشد)
انتخاب روش
بعد از اینکه در تعداد متعددی از اندیکاتورها واگرایی شناسائی و تائید شد این سوالات پیش می آیند که:
- اکنون باید چه استراتژی برای ترید اعمال شود؟
- چه موقع واگرایی کامل می شود؟
- نقاط ورود و خروج ترید چگونه شناسائی می شوند؟
اندیکاتورهای استاندارد در آنالیز واگرایی برای تعیین نقاط ورود و خروج مطلوب نیستند و استفاده از قوانین کلاسیک ورود و خروج در ارتباط با اندیکاتورها و تنظیم های استاندارد آنها معمولا منجر به از بین رفتن سرمایه و ورشکستگی می شود.
(شکل 3)
بعلاوه اندیکاتورهائی که به عنوان تولید کننده سیگنال بکار می روند معمولاً یک تاخیر زمانی دارند در صورتی که واگراییها معمولاً سیگنالها را زودتر از موعد ارائه می دهند. ترکیب صحیح و دقیق ایندو با هم هیچگاه امکان پذیر نخواهد بود.
واگرایی و آنالیز تکنیکال کلاسیک:
جدا از اندیکاتورها، انالیز تکنیکال کلاسیک (استفاده از خطوط ساپورت و رزیستنس،خطوط روند و . ) با واگرایی تطابق و همخوانی دارند چون سیگنالهای ایجاد شده تاخیر زمانی ندارند مشکلات اصلی آنالیز تکنیکال که اغلب منجر به ترید در جهت اشتباه می شوند را ندارند. واگراییها نشان از تغییر روند می دهند و برای کاهش تعداد سیگنالهای اشتباهی که در آنالیز تکنیکال پیش می آید ایده آل هستند.
یک مثال عملی
طبق صحبت قبل مبنی بر عدم کفایت یک اندیکاتور در تشخیص واگرایی، به شکل 3 توجه کنید. دو تا اندیکاتور استفاده شده است. CCI با رنگ قرمز و RSI با رنگ آبی؛ البته یک اندیکاتور دیگر هم می توانست مورد استفاده قرار گیرد که در اینجا بخاطر شلوغ نشدن شکل از ان صرفنظر شده. برای وضوح راحتی کار همه High و Low ها شماره گذاری شده است.
سه نقطه اکستریم آخر
برای تشخیص بهتر واگرایی همیشه سه نقطه اکستریم آخر تشکیل شده در نمودار را بررسی کنید. High1، Low2 و3High، در چارت High3 کمی پایین تر از High1 هست. اگر به اندیکاتورها نگاه کنیم متوجه می شویم که High هائی که آنها نیز نشان داده اند در نقطه 3 پائین تر از نقطه 1 هست.
خوب، از واگرایی خبری نیست. در ادامه چارت توجه کنید Low2و High3 و واگرایی یا نوسان غلط در RSI Low4، Low4، مختصری بالاتر از Low2 است و مشابه همین امر در اندیکاتور هم قابل مشاهده می باشد. دوباره واگراییی موجود نیست. وقتی High3، Low4 و High5 را امتحان می کنیم قضیه جالب تر خواهد شد. High5 تقریبا هم سطح یا شاید کمی پایین تر از High3 می باشد و RSI هم ساختار مشابهی را نشان می دهد ولی CCI ساختار متفاوتی را نشان می دهد. ولی CCI ساختار متفاوتی را نشان می دهد. پیک این اندیکاتور در نقطه 5 بطور واضحی بالاتر از نقطه قبلی می باشد، . یک واگرایی!
با توجه به فرض قبلی برای تعیین واگراییی که شرایط وارد شدن به ترید را مهیا کند ما احتیاج به تائید توسط بیش از یک اندیکاتورداریم. پس در این مورد می توان از وجود این واگرایی در CCI صرفنظر نمود. در ادامه اندیکاتورها به طور صحیح همه High و Low ها را دنبال می کنند تا به نقطه Low8، High9 و Low10 برسند. Low10 بوضوح پایین تر از Low8 می باشد، درصورتیکه اندیکاتورها تصویر متفاوتی را ارائه داده اند. RSI یک الگوی دو کف ایجاد کرده و این در حالی است که CCI یک واگرایی کلاس A را نشان می دهد.
حال سوال اینجاست که چطور می توان از واقعی بودن این واگرایی اطمینان حاصل کرد، چه بسا این پترنها قبل از این هم تشکیل شده بودند ولی واگرایی نبودند. می توان دو فرض برای تشخیص واقعی بودن واگرایی در نظر گرفت. یکی اینکه Low دیگری پایین تر از نقطه 10 ایجاد نشود و دیگر اینکه Low بعدی ایجاد شده بالاتر از Low8 باشد. با ایجاد این دو مسئله واگرایی تائید و کامل خواهد شد. روزی که قیمت این شرایط را پیدا می کند در شکل 3 با یک خط آبی عمودی نشان داده شده است. این روز، روز قطعیت یافتن واگرایی که سیگنالهای RSI و CCI تایید شده اند. توجه کنید که قیمت بالاتر از خط آبی افقی بسته شده است. یک آلترناتیو دیگر این است که یک روز دیگر هم صبر کنیم تا شرایط قطعی شود.
خروج
همانطور که قبلا گفته شد واگراییها باید درکاهش سیگنالهای غلطی که در آنالیز تکنیکال کلاسیک رخ می دهند موثر باشند. اگر ورود به ترید موفقیت آمیز باشد نقطه Stop می تواند دربهترین مکان بالای نمودار قرار گیرد. در این مورد مسئله بسیار ساده است چون بر اساس سناریوی ما که صعود قیمت را پیش بینی کرده بودیم، غلط بودن این پیش بینی وقتی ثابت می شود که قیمت کمتر از Low10 شود. پس نقطه Stop را روی این خط یا کمی پائین تر از آن قرار می دهیم.
نقطه خروج از ترید می تواند بر اساس سود مطلوب ما ( معمولاً چند برابر مقدار ضرر احتمالی تعیین شده) یا بر اساس یافتن نقاط تکنیکی در روی چارت تعیین شود.
در شکل 3 بر اساس خط روندی که رسم شده می توان نقطه شکست این خط را به عنوان نقطه خروج از ترید در نظر گرفت.
برخی از علائم هشدار دهنده
مثال بالا ثابت می کند که راههائی برای سیستماتیک کردن ترید توسط واگراییها وجود دارد. مسئله حل نشده این است که چطور می توان اهمیت یک واگرایی را ثابت کرد. راه های زیادی برای تفسیر این مسئله موجود می باشد که همگی بسته به کسی که نمودار را تحلیل می کند دارد.
به آکادمی آموزشی فارکس (Persian FX Academy) خوش آمدید. بازار فارکس به عنوان یکی از بزرگترین بازارهای مالی جهان، امروزه علاقهمندان و سرمایهگذاران زیادی را به خود جذب کرده است اما شرایط این بازار به آن سادگی که اغلب افراد تصور میکنند نیست. حجم بالای سرمایه، پیچیدگی بازار و سهولت دسترسی به این بازار از عواملی است که به ضرر بسیاری از افرادی که در این بازار فعالیت میکنند، منجر میشود. در این میان جای خالی آموزش و دانشاندوزی به وضوح احساس میشود. شرایط خاص آموزش در ایران به همراه عدم وجود منابع جامع و کامل (به خصوص به زبان فارسی)، عدم امکان برگزاری کلاس حضوری در داخل ایران و شرکت در کلاسهای خارج از ایران، ما را بر آن داشت تا اقدام به ایجاد یک آکادمی آموزشی نماییم. هدف بلندمدت از ایجاد این آکادمی، تبدیل شدن آن به یک مرجع اطلاعات و دانش مربوط به فارکس است. برای رسیدن به این هدف، آکادمی سعی نموده با کمک اساتید مجرب شرایطی ایجاد کند تا افراد به هر آنچه در مورد بازار نیاز دارند دسترسی داشته باشند. از کلاسهای مالتی مدیا گرفته، تا دورههای عمومی و تخصصی منسجم و پیوسته که دانشجویان پا به پای اساتید شرایط تحلیل و معامله را فرا بگیرند. ابزارهای معاملاتی، کتابخانه و تحلیلهای روزانه و هفتگی از دیگر ابزارهای ارائه شده در این آکادمی است.
شاخص RSI (شاخص قدرت نسبی) چیست؟
شاخص قدرت نسبی (RSI) یک شاخص تحلیل تکنیکال است که در اواخر دهه 1970 به عنوان بازاری توسعه یافت که معاملهگران به واسطه آن میتوانستند عملکرد سهام را در یک دوره معین بررسی کنند.
شاخص قدرت نسبی یک شاخص تحلیل تکنیکال است که در اواخر دهه 1970 به عنوان بازاری توسعه یافت که معاملهگران به واسطه آن میتوانستند عملکرد سهام را در یک دوره معین بررسی کنند. این موضوع ذاتاً یک نوسانگر لحظهای است که بزرگی حرکت قیمت و سرعت این حرکات را اندازهگیری میکند. شاخص قدرت نسبی بسته به مشخصات معاملهگر و تنظیم معاملات آنها میتواند ابزار بسیار مفیدی باشد.
شاخص RSI قدرت نسبی توسط جی.ولز وایلدر در سال 1978 ایجاد شد. این شاخص در کتاب مفاهیم جدید در سیستمهای تجاری تکنیکال به همراه سایر شاخصهای تحلیل تکنیکال مانند منحنی سار، میانگین محدوده واقعی و میانگین جهت شاخص مورد استفاده قرار میگیرد.
وایلدر قبل از تبدیل شدن به یک تحلیلگر تکنیکال، بهعنوان مهندس مکانیک و معاملهگر معاملات املاک کار میکرد. او معامله را در حدود سال 1972 شروع کرد اما خیلی موفق نبود. چند سال بعد، وایلدر تحقیقات و تجربه تجاری خود را در فرمولها و شاخصهای ریاضی جمعآوری کرد که بعداً توسط بسیاری از معاملهگران در سراسر جهان پذیرفته شد. این کتاب تنها در شش ماه چاپ شد و با وجود قدمت آن که متعلق به حدود 50 سال پیش است، هنوز هم مرجعی برای بسیاری از معاملهگران متکی به نمودار قیمت است.
شاخص قدرت نسبی چگونه کار میکند؟
به شکل پیشفرض، شاخص قدرت نسبی تغییرات قیمت دارایی را در 14 دوره اندازهگیری میکند. (این دوره میتواند روز، هفته یا ساعت و دقیقه باشد). این فرمول میانگین سودی که قیمت در آن زمان داشته است را بر میانگین ضرری که تحمل کرده است تقسیم میکند و سپس دادهها را در مقیاسی از 0 تا 100 ترسیم میکند.
همانگونه که گفته شد، شاخص قدرت نسبی یک شاخص لحظهای است که نوعی ابزار معاملاتی فنی است که نرخ تغییر قیمت (یا دادهها) را اندازهگیری میکند. هنگامی که حرکت افزایش مییابد و قیمت درحال افزایش است، نشان میدهد که سهام به شکل فعال در بازار خریداری میشود. اگر حرکت به سمت پایین باشد، نشانگر افزایش فشار فروش را نشان میدهد.
شاخص قدرت نسبی (RSI) همچنین یک شاخص نوسانی است که تشخیص شرایط بازار بیش از حد اشباع شده برای خرید یا فروش را برای معاملهگران آسانتر میکند. با در نظر گرفتن 14 دوره، قیمت دارایی در مقیاس 0 تا 100 ارزیابی میشود. در شرایطی که عدد شاخص قدرت نسبی کمتر از 30 باشد، در مییابیم که دارایی احتمالاً به پایینتر حد خود نزدیک است و در صورتی که عدد شاخص قدرت نسبی بیشتر از 70 باشد، در مییابیم که دارایی احتمالاً به بالاترین حد خود برای آن دوره نزدیک شده است.
اگرچه تنظیمات پیشفرض برای شاخص قدرت نسبی 14 دوره است، اما معاملهگران میتوانند به منظور افزایش حساسیت (دورههای کمتر) یا کاهش حساسیت (دورههای بیشتر) آن را تغییر دهند. بنابراین شاخص قدرت نسبی هفت دورهای نسبت به بیست و یک دورهای حساسیت بیشتری دارد. علاوه بر این، راهاندازیها معاملات کوتاهمدت ممکن است اندیکاتور شاخص قدرت نسبی را طوری تنظیم کنند که 20 و 80 را بهعنوان سطوح اشباع خرید و فروش در نظر بگیرند. در این حالت، احتمال اینکه سیگنال دریافت شده اشتباه باشد، کمتر است.
نحوه استفاده از شاخص قدرت نسبی بر اساس واگرایی
علاوه بر اعداد 30 و 70 که ممکن است شرایط اشباع را نشان دهد، معاملهگران از این شاخص برای پیشبینی برگشت روندها یا تشخیص سطوح حمایت و مقاومت استفاده میکنند. چنین رویکردی مبتنی بر واگراییهای به اصطلاح صعود و نزولی است.
واگرایی صعودی شرایطی است که در آن قیمت و امتیاز در جهت مخالف یکدیگر حرکت میکنند. بنابراین، امتیاز شاخص قدرت نسبی افزایش مییابد و پایینتر سطح را ایجاد میکند، درحالی که قیمت کاهش مییابد و پایینتر سطح را ایجاد میکند. به این موضوع، واگرایی صعود گفته میشود و نشان میدهد که با وجود روند نزولی قیمت، نیروی خرید درحال قویتر شدن است.
در مقابل، واگرایی نزولی ممکن است نشان دهنده این باشد که با وجود افزایش قیمت، بازار درحال از دست دادن انرژی خود برای صعود است. بنابراین امتیاز شاخص قدرت نسبی کاهش مییابد و قلههای پایینتری ایجاد میکند درحالی که قیمت دارایی افزایش مییابد و قلههای بالاتری ایجاد میکند.
با اینحال، به خاطر داشته باشد که واگراییهای شاخص قدرت نسبی در طول روندهای قوی بازار چندان قابل اعتماد نیستند. این به این معناست که یک واگرایی یا نوسان غلط در RSI روند نزولی قوی ممکن است تا قبل از رسیدن به کف وافعی، واگراییهای صعود زیادی را ایجاد کند. به همین دلیل، واگراییهای شاخص قدرت نسبی برای بازارهای با نوسان کمتر مناسبتر است.
جمعبندی
برای استفاده از شاخص قدرت نسبی (RSI) عوامل مهم زیادی را باید در نظر گرفت، مانند تنظیمات، نمرات تشخیص اشباع بازار و واگراییهای درست یا غلط؛ اگرچه، چیزی که همواره باید به آن توجه کرد این است که هیچ نشانگر تکنیکالی همواره موثر نیست، مخصوصاً اگر به تنهایی استفاده شود. بنابراین، معاملهگران باید این موضوع را در نظر داشته باشند که شاخص قدرت نسبی در کنار سایر شاخصها باید برای جلوگیری از اشتباه استفاده شود.
شاخص RSI چیست؟
اساساً روشی برای بررسی رویدادهای قبلی بازار به عنوان روشی برای آزمایش و پیش بینی روندهای آینده بازار و اقدام علیه قیمت هاست. از بازارهای سنتی تا بازارهای رمزنگاری ، بیشتر معامله گران برای انجام این تجزیه و تحلیل به ابزارهای تخصصی اعتماد می کنند و RSI یکی از معتبرترین آنهاست.
در این مقاله به این پرسش ” شاخص RSI چیست؟ ” پاسخ می دهیم ، پس تا انتهای این مقاله ما رو همراهی کنید .
محتویات:
تاریخچه شاخص RSI
شاخص مقاومت نسبی (RSI)
یک شاخص تکنیکال است که در اواخر دهه 1970 به عنوان ابزاری که معامله گران می توانند برای بررسی عملکرد سهام در یک دوره خاص استفاده کنند ، تولید شده است. اساساً یک نوسانگر حرکت است که اندازه حرکت قیمت و همچنین سرعت این حرکت را اندازه گیری می کند. RSI بسته به مشخصات تاجر و تنظیمات تجاری آنها می تواند یک ابزار بسیار مفید باشد.
شاخص شاخص مقاومت نسبی توسط J. Welles Wilder در سال 1978 ایجاد شد. این در کتاب جدید مفاهیم در سیستم های معاملاتی فنی ، همراه با سایر شاخص های تکنیکال مانند Parabolic SAR ، متوسط دامنه واقعی (ATR) و شاخص میانگین جهت (ADX).
وایلدر قبل از تبدیل شدن به یک تحلیلگر فنی ، به عنوان مهندس مکانیک و توسعه دهنده املاک و مستغلات کار می کرد. او از سال 1972 شروع به معاملات سهام کرد اما خیلی موفق نبود. چند سال بعد ، وایلدر تحقیقات تجاری و تجربیات خود را در فرمول ها و شاخص های ریاضی جمع آوری کرد که بعداً توسط بسیاری از بازرگانان در سراسر جهان به تصویب رسید. این کتاب فقط در مدت شش ماه تولید شده است و علی رغم اینکه قدمت آن به دهه 1970 بازمی گردد ، امروزه همچنان به بسیاری از چارتیست ها و بازرگانان اشاره دارد.
نشانگر RSI چگونه کار می کند؟
به طور پیش فرض ، RSI تغییرات قیمت دارایی را طی 14 دوره (14 روز در نمودارهای روزانه ، 14 ساعت در نمودارهای ساعتی و غیره) اندازه گیری می کند. این فرمول میانگین سود قیمتی را که در این مدت داشته است ، بر میانگین ضرری که متحمل شده تقسیم می کند و سپس داده ها را در مقیاس 0 تا 100 ترسیم می کند. همانطور که گفته شد ، RSI یک شاخص حرکت است ، که نوعی ابزار معاملاتی فنی است که نرخ تغییر قیمت (یا داده) را اندازه گیری میکند.
وقتی شتاب افزایش می یابد و قیمت در حال افزایش است ، این نشان می دهد سهام در بازار به طور فعال خریداری می شود. اگر حرکت به سمت نزولی افزایش یابد ، این نشانه افزایش فشار فروش است.
RSI همچنین یک شاخص نوسانی است که تجارت را برای خرید بیش از حد یا فروش بیش از حد شرایط بازار آسان می کند. این قیمت دارایی را در مقیاس 0 تا 100 با توجه به 14 دوره ارزیابی می کند. در حالی که نمره RSI 30 یا کمتر نشان می دهد که دارایی احتمالاً به پایین ترین سطح خود رسیده است (فروش بیش از حد) ، اندازه گیری بالای 70 نشان می دهد که قیمت دارایی احتمالاً نزدیک به بالاترین قیمت (خرید بیش از حد) آن دوره است.
اگرچه تنظیمات پیش فرض RSI 14 دوره است ، معامله گران می توانند برای افزایش حساسیت (دوره های کمتر) یا کاهش حساسیت (دوره های بیشتر) ، آنرا تغییر دهند. بنابراین ، یک RSI 7 روزه نسبت به روزی که 21 روز را در نظر می گیرد نسبت به حرکات قیمت حساس تر است. علاوه بر این ، تنظیمات معاملات کوتاه مدت ممکن است شاخص RSI را طوری در نظر بگیرند که 20 و 80 را بیش از حد و بیش از حد خرید (به جای 30 و 70) در نظر بگیرند ، بنابراین احتمال ارائه سیگنال های کاذب کمتر است.
نحوه ترکیب اندیکاتورهای مناسب و جلوگیری از سیگنالهای اشتباه
نحوه ترکیب اندیکاتورهای مناسب و جلوگیری از سیگنالهای اشتباه
اندیکاتورها در سه طبقهبندی قرار میگیرند و میتوان چند اندیکاتور از طبقهبندی مشابه را با هم ترکیب کرد که به افزونگی اندیکاتور معروف است، از طرفی میتوان چند اندیکاتور از طبقه بندیهای متفاوت را با هم ترکیب نمود تا به روشی هدفمند دست یافت.
سه نوع طبقهبندی برای اندیکاتورها وجود دارد:
- اندیکاتورهای مومنتوم (مقدار حرکت) (momentum indicators)
- اندیکاتورهای تعقیب روند (trend-following indicators)
- اندیکاتورهای تغییرپذیری (volatility indicators)
دانستن این که کدام اندیکاتور به کدام طبقهبندی تعلق دارد و نحوه ترکیب آنها با یک روش هدفمند، بهتر میتواند به شما در تصمیمگیریهای تجاری کمک کند. از سوی دیگر، ترکیب اندیکاتورها به روش اشتباه منجر به سردرگمی زیاد، تفسیر قیمت اشتباه و در نتیجه تصمیمات اشتباه در تجارت میشود.
افزودن چندین اندیکاتور- دیدن موارد مشابه در اندیکاتورهای مختلف
افزودن چند اندیکاتور به این معنی است که یک معاملهگر از اندیکاتورهای چندگانه استفاده میکند تا اطلاعات مشابهی را نشان دهد؛ چنانچه معاملهگر از دو یا چند اندیکاتور از طبقهبندی یکسان استفاده کند، افزونگی اندیکاتور وجود دارد.
تصویر زیر نموداری با سه اندیکاتور مومنتوم را نشان میدهد (MACD، RSI و استوکاستیک). اساسا هر سه اندیکاتور اطلاعات مشابهی را ارائه میدهد زیرا آنها مقدار حرکات را در رفتار قیمت بررسی میکنند؛ شما میتوانید مشاهده کنید که تمام اندیکاتورها به طور همزمان بالا و پایین میروند، از هم عبور میکنند و در دورههای بدون حرکت، مسطح می شوند (مستطیلهای قرمز رنگ).
ترکیب اندیکاتورهای مناسب
تصویر بعدی نموداری، دو اندیکاتور روند را نشان میدهد (ADX و باند بولینگر). باز هم هدف هر دو اندیکاتور، یکی است، یعنی شناسایی قدرت روند. در طول روند میتوانید ببینید باند بولینگر به سمت پایین حرکت میکند و قیمت به سمت باندهای بیرونی نزدیک میشود؛ در همان لحظه ADX بالا میرود، در طول محدوده، باند بولینگر باریک میشود و به یک سمت حرکت میکند و قیمت در مرکز روند معلق میماند. ADX در طول محدوده، مسطح است یا به سمت پایین حرکت میکند.
تاکید بر اطلاعات
مشکل افزونگی اندیکاتور این است که وقتی معاملهگر از اندیکاتورهای چندگانه استفاده میکند که اطلاعات مشابه را نشان میدهد او با توجه به اطلاعات زیادی که توسط اندیکاتورها ارائه میشود، بسیاری از چیزها را از دست میدهد. معاملهگری که از ۲ یا چند اندیکاتور روند استفاده میکند، ممکن است بر این باور باشد که روند قویتر از آن باشد و ممکن است بعضی از سر نخهای مهم دیگر نمودار را از دست بدهد.
استفاده از اندیکاتورهای چندگانه که یک کار را انجام میدهند و دادهها را به شیوهای مشابه تحلیل میکنند، باعث میشود موارد دیگر از اهمیت کمی برخوردار باشد زیرا شما چندین بار دادههای مشابه را مشاهده میکنید.
طبقهبندیهای اندیکاتور
جدول زیر بیشترین اندیکاتورهای مورد استفاده بر اساس طبقهبندی را مرتب کرده است. اکنون میتوانید از اندیکاتورهایی که متعلق به طبقهبندی مشابه هستند جلوگیری کنید و اندیکاتورهایی با طبقهبندی متفاوت که مکمل یکدیگر هستند را ترکیب نمایید.
توجه: اندیکاتورها کار میکنند اما نمیدانید چگونه از آنها استفاده کنید.
ترکیب ابزارها به روشی هدفمند
در این قسمت با بخش جالبی آشنا میشوید. تصویر زیر نموداری با سه اندیکاتور مختلف را نشان میدهد که مکمل یکدیگر هستند و همدیگر را پشتیبانی میکنند. RSI بازی حرکتی (مومنتوم) را میسنجد، ADX روند را پیدا میکند و باند بولینگر نوسانات را اندازهگیری میکند. نقاط ۱ تا ۵ را بررسی میکنیم تا مشاهده کنیم چگونه اندیکاتورها مکمل یکدیگر هستند و چگونه انتخاب یک اندیکاتور از هر طبقهبندی به شما در درک بهتر قیمت میتواند کمک کند.
نقطه ۱: قبل از نقطه ۱، ADX یک روند مداوم را نشان می دهد و RSI روند صعودی را ثابت میکند. در طول این روند، حمایت و مقاومت زمانی که ADX بیش از ۳۰ و بالاتر بود، شکسته شده است.
نقطه ۲: ADX تغییر مسیر داده و روند قوی صعودی (بولیش) را از دست میدهد ، به بیانی دیگر سطح حمایت شکسته نشده است و قیمت از باند بولینگر عبور نکرده اما روی باند بیرونی بانس میکند.
نقطه ۳: در نقطه ۳، قیمت در محدوده است و ADX اعتبار خود را از دست می دهد، ADX زیر ۳۰ محیط محدوده را تایید میکند. در محدوده اندیکاتور RSI میتواند در شناسایی نقاط برگشتی همراه با باندهای بولینگر کمک کند.
نقطه ۴: همین مسئله برای نقطه ۴ صدق میکند، ADX هنوز هم زیر ۳۰ قرار دارد، در این محدوده معاملهگر بایستی به دنبال خطوط روند و رد شدن از باندهای بولینگر بیرونی باشد، ؛ RSI نشان میدهد که سرعت حرکت در محدوده است.
نقطه ۵: نقطه ۵ یک واگرایی حرکتی را درست در خط روند و سطح مقاومت نشان میدهد که بیانگر این است احتمال بیشتر در این محدوده وجود دارد. باز هم قیمت نمیتواند از باند بولینگر خارج شود و ADX نیز مسطح است.
مثال ۲
نمودار بعدی ترکیب RSI با باند بولینگر را نشان میدهد. شما می توانید اطلاعات مکمل را نیز دریافت کنید.
RSI اطلاعات حرکتی را فراهم می کند: RSI پایین و نزولی بیانگر افزایش حرکت نزولی میباشد؛ RSI حدود ۵۰، سیگنال کمبود حرکت است؛ RSI بالا و صعودی، حرکت صعودی قوی را نشان میدهد.
باند بولینگر نه تنها اطلاعات نوسانات و تغییرپذیری را ارائه میدهد، بلکه اطلاعات مربوط به روند را نیز فراهم میکند: قیمت بین باندهای میانی و بیرونی فاز روند را نشان میدهد؛ زمانی که قیمت، باند میانی را میشکند حاکی از پتانسیل برگشتی است و زمانی که قیمت به باندهای بیرونی نرسد، حاکی از کمرنگ شدن حمایت روند است.
همیشه تعداد ابزارهای بیشتر، بهتر نیست بلکه ترکیب مناسب ابزارها اهمیت دارد.
ترکیب کاملی از اندیکاتورها به این معنی نیست که همیشه به مسیر مشابه اشاره کند، بلکه بایستی اطلاعات را نشان دهد. دانستن این که کدام اندیکاتور تحت چه شرایطی در معاملات استفاده شود، بسیار مهم است.
اندیکاتورهایی را ترکیب نمایید که اندازهگیریهای مختلف را بر اساس حرکت قیمت مشابه محاسبه میکنند و سپس این اطلاعات را با مطالعات نمودار خود ترکیب کنید که به سرعت، تاثیر مثبت بسیاری بر روی معاملات شما میگذارد.
راهنمای نهایی استفاده از اندیکاتورها در معاملات
استوکاستیک
- به طور کلی اندیکاتور محدودهای و برگشتی است.
- سرعت حرکت قیمت را نشان میدهد.
- حرکت قیمت را اندازه گیری میکند.گسترش استوکاستیک نشان دهنده قدرت قیمت است. استوکاستیک محدود و باریک در مقابل نشان دهنده کاهش حرکت در روند میباشد.
RSI
- اندیکاتور قدرت روند
- مقایسه کندل صعودی و نزولی
- اندازه گیری قدرت و حرکت
هنگامی که RSI بالا است، به این معنی است که از قبل تعداد زیادی کندل صعودی وجود داشته و به لحاظ اندازه نیز بزرگتر بودند. RSI پایین نشان میدهد که حرکت قیمت گذشته کاهش یافته بود.
ADX
- قدرت و ضعف سیگنالها
۲۵> روند ضعیف یا محدودهای
۲۵-۵۰ روند معتدل
اندیکاتور ADX برای تمایز بین شرایط روند و محدودهای به کار میرود.
MACD
- اندیکاتور تعقیب روند و مقدار حرکت
- MACD بالا یک روند صعودی قوی را نشان میدهد. MACD پایین نشاندهنده روند نزولی قوی است.
- خطوط متقاطع (میانگین متحرک) MACD میتواند سیگنال پوزیشن خرید یا فروش را صادر نماید.
MACD در طول روند موثر است و باید زمانی به کار رود که ADX سیگنال سناریوی روند را صادر کرده باشد.
تحلیل تکنیکال چیست؟
تحلیل تکنیکال یا فنی (Technical Analysis) که به آن ترسیم نمودار هم گفته میشود، نوعی تحلیل است که سعی میکند رفتار آتی بازارها را براساس سوابق تغییرات قیمت و دادههای حجم معاملات انجام شده پیشبینی کند. از این روش تحلیل بهشکل گسترده در تمامی بازارهای مالی سنتی از جمله بازار سهام، بازار معاملات ارزی یا فورکس و سایر انواع داراییها از جمله نفت و طلا بکار میرود. اگرچه تحلیل تکنیکال تنها به بازارهای سنتی محدود نیست و بخشی جداییناپذیر از ابزارهای معامله در بازار داراییهای دیجیتال و رمزارزها نیست به شمار میرود.
تحلیل تکنیکال (TA) بر خلاف تحلیل بنیادی (FA) که مجموعه گستردهای از عوامل تاثیرگذار بر قیمت یک دارایی را مورد بررسی قرار میدهد، تنها بر حرکات قیمت یا Price Action تمرکز میکند. بنابراین میتوان از آن بهعنوان ابزاری برای بررسی نوسانات قیمت یک دارایی و حجم معاملات آن استفاده کرد. درواقع، اکثریت غریب بهاتفاق معاملهگران بازارهای مالی از این واگرایی یا نوسان غلط در RSI روش برای کمک به شناسایی روندهای صعودی و نزولی و نقاط مناسب برای ورود و خروج از بازار استفاده میکنند.
اشکال اولیه تحلیل فنی برای اولین بار در قرن 17 میلادی در نسختین بازار بورس جهان یعنی آمستردام و بعدها در قرن 18 در ژاپن و برای معامله برنج توسعه یافت. هرچند، تحلیل تکنیکال مدرن بیشتر مبتنی بر کارها و ایدههای چارلز داو، بنیانگذار شاخص داوجونز، نسبت داده میشود. او جزو نخستین کسانی بود که دریافت قیمت کالاها و کلیت بازار معمولا در جریانهای صعودی یا نزولی حرکت میکنند و میتوان این جریانها را بخشبندی و بررسی کرد. نظریات و مطالعات او بعدها در قالب نظریه داو تجسم یافت که تحلیل تکنیکال را ابزار کافی برای پیشبینی جریانهای آتی و قیمت داراییها در بازار میداند.
در اوایل قرن بیستم، روش تحلیل تکنیکال هنوز در مراحل بدوی رشد و توسعه خود قرار داشت. در آن دوران معمولا نمودارها باید با دست ترسیم میشد و محاسبات تنها بهصورت دستی قابل انجام بود. اما بهمرور و با پیشرفت فناوری کامپیوتر و بعدها ظهور اینترنت شاهد رواج هرچه بیشتر استفاده از این روش برای تحلیل قیمت در بین سرمایهگذارها و معاملهگران تمامی بازارهای مالی هستیم.
تحلیل تکنیکال چطور کار میکند؟
همانطور که گفتیم، تحیلیل تکنیکال یا فنی بهطور خلاصه همان بررسی قیمت فعلی و تغییرات گذشته یک کالا برای پیشبینی مقدار آن در آینده است. فرض اساسی در تحلیل تکنیکال این است که نوسانات قیمت یک دارایی تصادفی نیستند و معمولا بهمرور زمان تبدیل به جریانهای صعودی و نزولی قابل تشخیص میشوند.
تحلیل تکنیکال در اصل و ریشه خود همان بررسی تعامل نیروهای عرضه و تقاضا در بازار است که نمایانگر تمایل یا Sentiment حاکم بر آن به شمار میروند. به بیان سادهتر قیمت یک دارایی بازنمودی از تقابل نیروهای متضاد خریدار و فروشنده است که بهنوبه خود نماینده احساسات طمع و ترس در معاملهگران و سرمایهگذاران به شمار میروند.
شایان ذکر است که تحلیل تکنیکال در بازارهایی که شرایط عادی دارند، یعنی حجم معاملات بالا و نقدینگی یا Liquidity بالایی دارند قابلاطمینانتر و موثرتر است. چرا که در بازارهایی که حجم معاملات بالایی دارند، کمتر مسائلی مانند اثرگذاری اتفاقهای غیرمنتظره خارجی یا دستکاری قیمتها رخ خواهد داد و سیگنالهای بدست آمده از طریق تحلیل فنی کمتر غلط از آب در میآیند.
اندیکاتورهای معمول در تحلیل تکنیکال
معمولا معاملهگرانی که از تحلیل تکنیکال برای بررسی بازار استفاده میکند، از مجموعه گستردهای از واحدها و اندیکاتورهای مختلف برای بررسی دادههای قیمتی و شناسایی صعودی یا نزولی بودن بازار استفاده میکنند. در بین انبوه اندیکاتورهای موجود، میانگینهای متحرک ساده یا SMA یکی از شناختهشدهترین و پرکاربردترینها است. همانطور که از اسم این اندیکاتور مشخص است، میانگین متحرک ساده همان میانگین قیمت نهایی یا Closing Price یک دارایی در طول یک بازه زمانی مشخص (مثلا 50 روز اخیر) است. لفظ متحرک از آن جهت به این میانگین اطلاق میشود که با بازار حرکت میکند و در هر لحظه میانگین قیمت دو طول بازه موردنظر را نشان میدهد. میانگین متحرک نمایی یا EMA شکل دیگری از SMA است که وزن بیشتری واگرایی یا نوسان غلط در RSI برای قیمتهای نهایی اخیر دارایی مورد نظر نسبت به قیمتهای قدیمیتر قائل است.
یکی دیگر از اندیکاتورهای پرکاربرد دیگر، شاخص قدرت نسبی یا RSI است که در رده اندیکاتورهای نوسانی قرار میگیرد. این گروه از اندیکاتورها برخلاف میانگینهای متحرک ساده که تنها تغییرات قیمت را در طول زمان درنظر میگیرند، با اعمال فرمولهای ریاضی بر دادههای قیمتی نتایجی بدست میآورند که در بازههای از پیش تعیینشده قرار میگیرند. در مورد RSI این بازه بین صفر تا صد است که بسته به شرایط بازار و صعودی یا نزولی بودن روند آن کم و زیاد میشود.
باند بولینگر (BB) یکی دیگر از اندیکاتورهای نوسانی است که بین معاملهگران از محبوبیت بسیاری برخوردار است. این اندیکاتور متشکل از دو نوار یا باند کنار هم است که از دو طرف خط میانگین متحرک به بیرون کشیده شدهاند. هدف از ترسیم این نوارها، سنجش میزان تلاطم یا Volatility بازار و شناسایی موقعیتهایی است که کالا، ارز یا رمزارز موردنظر در احتمالا در حالت اشباع خرید یا اشباع فروش قرار گرفته است.
در کنار این ابزارهای ساده و اولیه تحلیل تکنیکال، برخی اندیکاتورها هستند که از دادههای سایر اندیکاتورها برای دستیابی به نتیجه استفاده میکنند. برای مثال میتوانیم به شاخص قدرت نسبی آماری یا Stochastic RSI اشاره کنیم که با اعمال یک فرمول ریاضی بر خروجی RSI عادی محاسبه میشود. یک مثال معروف دیگر نمودار همگرایی واگرایی میانگینهای متحرک یا MACD است. این نمودار با کسر مقادیر دو EMA یا میانگین متحرک نمایی با بازههای زمانی مختلف (معمولا 9 و 14 روز، ساعت، دقیقه یا هر واحد دیگر) خط اصلی یا خط MACD را ترسیم میکند. سپس از دادههای خط ترسیم شده برای ایجاد یک میانگین متحرک نمایی جدید و رسم خط دوم، که خط سیگنال واگرایی یا نوسان غلط در RSI هم نامیده میشود، استفاده میشود. همچنین معمولا نمودارهای MACD شامل یک هیستوگرام هم میشوند که اختلاف مقادیر بین این دو خط را بهصورت نمودار میلهای نمایش میدهد.
سیگنالهای خرید و فروش
اندیکاتورها میتوانند به ما کمک کنند روندهای صعودی و نزولی را در بازار بهخوبی تشخیص دهیم. اما آنها به درد پیدا کردن نقاط مناسب برای ورود و خروج از بازار یا همان شناسایی سیگنالهای خرید و فروش هم میخورند. این سیگنالها میتوانند رسیدن برخی اندیکاتورها به مقادیر مشخص باشند. برای مثال بالاتر رفتن مقدار اندیکاتور RSI از عدد 70 معمولا بهمعنی ورود بازار به حالت اشباع خرید و کاهش احتمالی قیمت است. از طرف دیگر اگر این مقدار کمتر از 30 باشد معمولا بهمعنی قرار گرفتن بازار در حالت اشباع فروش و احتمال افزایش قیمتها درنظر گرفته میشود.
همانطور که قبلا هم اشاره کردیم، سیگنالهای خرید و فروش بدست آمده واگرایی یا نوسان غلط در RSI از تحلیل تکنیکال همیشه دقیق و کاربردی نیستند. درواقع بسیاری از این اندیکاتورها میتوانند با ایجاد سیگنالهای غلط یا بهاصطلاح افزایش نویز تحلیل شما، نتایج آن را غیرقابل استفاده کنند. این مساله بخصوص در بازار رمزارزها، که حجم معاملات و سرمایه در گردش بسیار کمتری از بازارهای سنتی دارند، مایه نگرانی بسیار است. در نتیجه توصیه میکنیم تحلیل تکنیکال را تنها مبنی عمل خود در تصمیمگیری قرار ندهید.
انتقادها به تحلیل تکنیکال
اگرچه تحلیل تکنیکال در تمامی بازارهای مالی کاربرد دارد، کماکان از نظر بسیاری از متخصصان و تحلیلگران ابزاری جنجالی و نامطمئن محسوب شده و معمولا نوعی «پیشگویی خودکامبخش» درنظر گرفته میشود. از این عبارت برای توصیف رویدادهایی استفاده میشود که تنها به این دلیل اتفاق میافتند که افراد زیادی باور دارند اتفاق خواهند افتاد. برای مثال اگر سرمایهگذارها به این نتیجه برسند که بازار رو به سقوط است، سهام کمتری خریداری میکنند که به نوبه خود باعث کاهش بیشتر قیمتها و سقوط تدریجی بازار خواهد شد.
در نتیجه منتقدین تحلیل تکنیکال اینطور استدلال میکنند که اگر تعداد کافی از معاملهگران و سرمایهگذاران در بازارهای مالی از اندیکاتورها و ابزارهای تحلیلی یکسانی، مثل خطوط مقاومت و حمایت، استفاده کنند احتمال درست از آب درآمدن پیشبینی آنها افزایش مییابد.
از سوی دیگر موافقان تحلیل تکنیکال معتقدند که هر معاملهگری روش خود را در بررسی و تحلیل نمودارها داشته و از اندیکاتورهای متفاوتی برای رسیدن به نتیجه استفاده میکند. درنتیجه تقریبا غیرممکن است که این تعداد از معاملهگران بتوانند از یک استراتژی یکسان استفاده کنند و این یعنی تحلیل تکنیکال نمیتواند یک «پیشگویی خودکامبخش» باشد.
تحلیل تکنیکال یا بنیادی؟
یکی از پیشفرضهای اساسی تحلیل تکنیکال این است که قیمت فعلی یک دارایی، برآیند عملی تاثیر تمامی عوامل بنیادی موثر بر ارزش آن است. از طرف دیگر تحلیل بنیادی برخلاف تحلیل تکنیکال، که معمولا بر سوابق نوسانات قیمت و حجم معاملات تمرکز دارد، رویکرده همهجانبهنگری به مطالعه ارزش واقعی یک دارایی داشته و بیشتر بر بررسی عوامل کیفی دخیل بر آن تاکید دارد.
در تحلیل بنیادی، عملکرد آتی قیمت یک دارایی به عوامل بسیار بیشتری از سوابق نوسانات قیمت آن وابسته است. درواقع، تحلیل بنیادی روشی برای تخمین ارزش واقعی و ذاتی یک کسب و کار، شرکت یا دارایی براساس مجموعه گستردهای از معیارهای اقتصادی خرد و کلان از جمله تیم مدیریتی، اعتبار شرکت، رقبا، میزان رشد و وضعیت اقتصادی کلی صنعت یا حوزه اقتصادی مورد نظر است.
بنابراین میتوان گفت برخلاف تحلیل تکنیکال که معمولا برای پیشبینی رفتار بازار و نوسانات قیمت بکار برده میشود، در تحلیل تکنیکال هدف تعیین بیشتر یا کمتر بودن قیمت فعلی از ارزش واقعی یک دارایی با درنظر گرفتن شرایط و پتانسیلهای آن است. به همین دلیل هم تحلیل تکنیکال بیشتر برای سرمایهگذاریها و معاملات کوتاهمدت بکار میرود، در حالی که معمولا مدیران صندوقهای سرمایهگذاری و سرمایهگذاران بلندمدت تحلیل بنیادی را ترجیح میدهند.
یکی از مزایای اصلی تحلیل تکنیکال به تحلیل بنیادی، تکیه آن بر اعداد و ارقام و دادههای کمی است. در نتیجه با این روش تحلیل میتوانیم چارچوبی کلی برای بررسی بدون حب و بغض سوابق نوسانات قیمت دارایی مورد نظر داشته باشیم و مجبور به حدس و گمانهایی که معمولا بخشی از روند تحلیل بنیادی به شمار میروند، نباشیم.
اگرچه با این که تنها از دادههای تجربی در تحلیل تکنیکال استفاده میشود، کماکان احساسات و باورهای شخصی ما بر نتیجهگیری ما تاثیرگذار است. به بیان دیگر اگر بخواهید واقعا آنچه دوست دارید را در تحلیلهایتان مشاهده خواهید کرد. یعنی مثلا اگر دنبال بهانهای برای خرید باشید، واگرایی یا نوسان غلط در RSI ممکن است دادهها و اندیکاتورها را طوری دستکاری کنید که نتایج آنها نظریه شما را تایید کند. مساله اینجاست که در بیشتر موارد، این اتفاق بهصورت ناخودآگاه و بدون اطلاع ما رخ میدهد و میتواند باعث ضررهای ناخواسته شود. بهعلاوه، در مواقعی که رفتار بازار الگو یا روند مشخصی ندارد، استفاده از ابزارهای تحلیل تکنیکال چندان کارگشا نخواهد بود.
جمعبندی
در نهایت فارغ از مزایا و معایب روشهای مختلف تحلیل، معاملهگران موفق از ترکیبی از این دو رویکرد برای بررسی بازارهای مالی استفاده میکنند. تحلیل بنیادی میتواند تصویری بلندمدت از آینده بازار برای شما ترسیم و به سرمایهگذاریهای بلندمدت و سودآور کمک کند. از طرف دیگر تحلیل تکنیکال میتواند با ارائه اطلاعات مفید درباره رفتارهای کوتاه مدت بازار، به معاملهگران و سرمایهگذاران کمک کند بهتر داراییهای خود را مدیریت کرده و در زمان مناسب به بازار وارد یا از آن خارج شوند.
دیدگاه شما